مورخه 13/1/1366 جهت انجام عملیات کربلای 8به شلمچه آمدیم قرار بود این عملیات تکمیلی تو سط گردانهای خط شکن سپاه انجام گردد روز موعود یعنی 17/1/1366 فرا رسید ساعت 1 بامداد پس از بوسیدن قران بسوی خاکریز عر اقیها حر کت کردیم فاصله ما با آنان نزدیک بود چندین رده سیم های خار دار و میدان وسیع مین جلو رویمان بود.
برادران تخریب و اطلاعات وعملیات معبر کوچک ونا قصی را باز کرده بودند زیر آتش شدید دشمن که هر شب از بیم حمله رزمندگان اسلام عر اقیها بر منطقه می ریختند خود را به میدان موانع رساندیم.
در بین راه تعدادی از همرزمان مجروح یا به شهادت رسیدند با اعلام رمز یا صاحب الزمان ادرکنی خود را به موانع وخاکریز بسیار مجهز دشمن زدیم. در یک آن خود را وسط کانالی که وسط خاک ریز دشمن بود دیدیم، جنگ تن به تن و پاک سازی سنگرها شروع شد .
با لطف وعنایت حضرت صاحب موفق شدیم محدوده واگذاری به گردان را به تصرف در آوریم اما سمت راست وچپ ما الحاق صورت نگرفت وکار باز کردن معبر طولانی شده بود وکار دیگر یگانها به مشکل خورده بود.
ساعت حدود 2بامداد بود وسط کانال درون خاکریز مشغول مداوای یک برادر بسیجی بودم که دیدم یک نفر با شتاب خود را به درون کانل پرتاب کرد وبلا فاصله سلام وخسته نباشید گفت واز اوضاع در گیری و منطقه تصرف شده پرسید .من هم با هیجان واحساس خود گفتم همه را کشتیم و تار ومار کردیم بقیه عراقی ها هم فرار کردند....این برادر مرا در آغوش کشید و بوسه ای بر پیشانی ام زد وبا دستش بر پشتم کوبید ، در همین حین گروهان او نیز یکی یکی به او ملحق شدند و از درون کانال به طرف سمت چپ منطقه در گیری رفتند اکثرشان جوان ونوجوان بودند. به یکی از آنان گفتم برادر از کدام لشگرید گفت 25 کربلا مازندران.
قیافه فرمانده گروهانشان کاملا" در ذهنم بود وبر خورد گرمش با من فراموش شدنی نبود .
تا اینکه در سال 1379 عکسی در حوزه مقاومت شهید چمران شهر دهرم استان فارس توجهم را به خود جلب کرد بسیار به او نگاه کردم و برایم آشنا جلوه میداد.
زیر عکس نوشته بود: زائرکوچه های مدینه شهید سید مجتبی علمدار
به خاطرات گذشته ومنابع موجود مراجعه کردم وپی بردم که در شب عملیات کربلای 8 در منطقه شلمچه یک گروهان از بچه های لشکر25 کربلا به دلیل باز نشدن به موقع معبرشان از طریق معبر گردان امام مهدی لشکر 19 فجر به میدان در گیری رسیدند وفرمانده آنان که من آنشب افتخاراین را داشتم که در زیر آتش شدید وسنگین دشمن مرا در آغوش گرفته وپیشانی ام جایگاه بوسه اش گردد کسی نبود جز
" شهید سید مجتبی علمدار..."
روحش شاد باد وراهش پر رهرو...
محمد حسین محبوبی رزمنده بسیجی گردان امام مهدی لشکر 19 فجر استان فارس
پی نوشت:با تشکر فراوان از آقای محبوبی که این خاطره را برایمان ارسال نمودند
[ سه شنبه 91/7/25 ] [ 8:0 صبح ] [ دوستدار علمدار ]